باورم نمیشود که یکسال گذشت! باورت میشود؟ باورم نمیشود که تو کنارمی ، باورت میشود؟ باورم نمیشود چشمانِ زیبایت برای من است ، باورت میشود؟ باورم نمیشود رویایِ با تو بودن را ، باورت میشود؟ من حتی باورم نمیشد تمامِ لحظههایی که مثل خواب بود ، تا اینکه دستانت را در میانِ انبوه زائرانِ آقا گرفتم. وقتی انگشتان کوچکت در میان انگشتهایم آرام گرفت ، من باور کردم تمام اینها را. باور کردم که عشق حقیقتی است که باید آن را زندگی کرد ، و وصال نقطۀ پُر شورِ آغازِ این ماجراست. مبارکمان باشد سالگردِ تلاقیِ ثانیههایِ عمرمان.
درباره این سایت